۲۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۱

هر که چون ما غرقهٔ دریا بود
واقف اسرار ذوق ما بود

در دو عالم هر که آن یک را شناخت
عارف یکتای بی همتا بود

مجلس عشقست و ما مست و خراب
صحبت رندان ما اینجا بود

دل به میخانه کشد عیبش مکن
میل دل دایم سوی مأوا بود

مبتلائیم و بلا را طالبیم
چون بلای خوش از آن بالا بود

چشم ما روشن به نور روی او است
این چنین چشم خوشی بینا بود

نعمت الله رند و سرمستی خوش است
گرچه با تنها بود تنها بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.