۲۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۳

هرچه آید در نظر چون او بود
عین او درچشم ما نیکو بود

موج و دریا نزد ما باشد یکی
گرچه آن یک اسم و رسمش دو بود

گفتم این رشته مگر باشد دو تو
سر به سر دیدم همه یک تو بود

جز وجود او نمی یابم دگر
با وجود او وجودی چو بود

بوی دستنبوش می آید ز دست
هر که را در دست دستنبو بود

وجه او در وجه هر یک رو نمود
آن یکی با هر یکی یک رو بود

زلف سید را نمی آری به دست
تا حجاب راه تو یک مو بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.