هوش مصنوعی:
این متن درباره عشق و رنجهای آن است. شاعر بیان میکند که عشق دردی است که جان عاشق را آرام نمیگذارد و عاشقان با وجود درد، به نوشیدن آن ادامه میدهند. او از لطف و کرم معشوق سخن میگوید و تأکید میکند که عشق، جانش را میسوزاند. در نهایت، اشاره میکند که دل کسی که با عشق بیگانه نیست، از آشنا نمیگیرد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج عشق و سوختن در آتش آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.
غزل شمارهٔ ۵۱۴
عشق دردیست تا نمی گیرد
جان عاشق صفا نمی گیرد
ایدل ار عاشقی بیا خوش باش
عاشقان را خدا نمی گیرد
موج بحریم و غرقهٔ دریا
غیر ما دست ما نمی گیرد
دردمندیم و درد می نوشیم
دل ما زین دوا نمی گیرد
لطف او عالمی به ما بخشید
به کرم هیچ وا نمی گیرد
آتش عشق شمع جانم سوخت
در تو آخر چرا نمی گیرد
هر که بیگانه نیست از سید
دلش از آشنا نمی گیرد
جان عاشق صفا نمی گیرد
ایدل ار عاشقی بیا خوش باش
عاشقان را خدا نمی گیرد
موج بحریم و غرقهٔ دریا
غیر ما دست ما نمی گیرد
دردمندیم و درد می نوشیم
دل ما زین دوا نمی گیرد
لطف او عالمی به ما بخشید
به کرم هیچ وا نمی گیرد
آتش عشق شمع جانم سوخت
در تو آخر چرا نمی گیرد
هر که بیگانه نیست از سید
دلش از آشنا نمی گیرد
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.