۲۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۴

عشق دردیست تا نمی گیرد
جان عاشق صفا نمی گیرد

ایدل ار عاشقی بیا خوش باش
عاشقان را خدا نمی گیرد

موج بحریم و غرقهٔ دریا
غیر ما دست ما نمی گیرد

دردمندیم و درد می نوشیم
دل ما زین دوا نمی گیرد

لطف او عالمی به ما بخشید
به کرم هیچ وا نمی گیرد

آتش عشق شمع جانم سوخت
در تو آخر چرا نمی گیرد

هر که بیگانه نیست از سید
دلش از آشنا نمی گیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.