۲۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۴

آفتابی به ماه پیدا شد
صورت و معنئی هویدا شد

ظاهر و باطنی به هم بنمود
اول و آخری مهیا شد

در همه آینه یکی بیند
دیدهٔ روشنی که بینا شد

آمد و شد حقیقتا خود نیست
به مجاز است کآمد و یا شد

به خرابات رفت خاطر ما
چون از آنجاست باز آنجا شد

جان دریا دلم قفس بشکست
مرغ آبی به سوی مأوا شد

نعمت الله خدا به ما بخشید
نقد سید به بنده پیدا شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.