۴۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۲۸

گر چه بَسی نِشَستم در نارْ تا به گَردن
اکنون در آبِ وَصلَمْ با یار تا به گَردن

گفتم که تا به گَردنْ در لُطف‌هات غَرقَم
قانع نگشت از من دِلْدار تا به گَردن

گفتا که سَر قَدَم کُن، تا قَعْرِ عشقْ می‌رو
زیرا که راست نایَد این کار تا به گَردن

گفتم سَرِ من ای جان نَعلینِ توست، لیکِن
قانِع شو ای دو دیده این بار تا به گَردن

گفتا تو کم زِ خاری، کَزْ اِنْتِظارِ گُل‌ها
در خاک بود نُه مَهْ، آن خار تا به گَردن

گفتم که خار چِبْوَد؟ کَزْ بَهرِ گُلْسِتانَت
در خونْ چو گُل نِشَستم بسیار تا به گَردن

گفتا به عشقْ رَستی، از عالَمِ کَشاکَش
کان جا‌‌ هَمی‌کَشیدی بیگار تا به گَردن

رَستی زِ عالَم امّا، از خویشتن نَرَستی
عار است هستیِ تو، وین عار تا به گَردن

عَیّاروار کم نِهْ تو دام و حیله کَم کُن
در دامِ خویش مانَد عَیّار تا به گَردن

دامی است دامِ دنیا، کَزْ وِیْ شَهان و شیران
ماندند چون سگ اَنْدَر مُردار تا به گَردن

دامی است طُرفه‌تَر زین، کَزْ وِیْ فُتاده بینی
بی‌عقل تا به کَعْب و هُشیار تا به گَردن

بس کُن زِ گفتن آخِر، کان دَمْ بُوَد بُریده
کَزْ تاسه نَبْوَد آخِر گُفتار تا به گَردن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.