۲۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۵

دل چو دم از عشق دلبر می زند
پشت پا بر بحر و بر برمی زند

در خرابات فنا جام بقاء
شادی ساقی کوثر می زند

عشق می گوید دل و دلبر یکی است
عقل حیران دست بر سر می زند

دل به جان نقش خیالش می کشد
مهر مهرش نیک بر زر می زند

از دل خود دلبر خود را طلب
کو دم از الله اکبر می زند

گرچه گم شد یوسف گل پیرهن
از گریبان تو سر بر می زند

نعمت الله جان سپاری می کند
خیمه بر صحرای محشر می زند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.