۲۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۳

یاری که خیال دوست دارد
عمری به خیال می گذارد

عالم چه بود به نزد عارف
نقشی که نگار می نگارد

هر دم نقشی برد ز عالم
در دم نقشی دگر برآرد

در آینه چون کند نگاهی
لطفش جامی به او سپارد

مائیم و دل شکسته چون دوست
پیوسته شکسته دوست دارد

بحری است که آب رحمت او
بر ما شب و روز نیک بارد

چون اصل عدد یکی است سید
آن یک به هزار می شمارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.