هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که دربارهٔ خواجه‌ای غافل سخن می‌گوید که بدون آگاهی از معرفت از دنیا رفت. او در مستی و غفلت به سر می‌برد و با پندارهای باطل زندگی می‌کرد. در نهایت، سقوط کرد و نابود شد. در مقابل، صوفیان و عاشقان واقعی با فداکاری و عشق به حق، جان خود را سپردند. شاعر در پایان از نعمت‌الله یاد می‌کند که جان خود را به معشوق سپرد و رحمت خدا را برای او طلب می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی از واژگان و مضامین مانند مرگ، مستی و عشق عرفانی نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۶۵۴

خواجهٔ غافل برفت و جان سپرد
بی خبر از معرفت چیزی نبرد

بود مخموری و مستی می فروخت
صاف می پنداشت می نوشید درد

شیشهٔ پندار می بودش به دست
اوفتاد و شیشه اش شد خرد و مرد

صوفیان پوشند صوف خدمتش
صوفئی بودی که می پوشید برد

هر نفس نوعی دگر گفتی سرود
گه ز لر گفتی سخن گاهی ز کرد

عاشقانه جان سپاری کن چو ما
زانکه عاشق جان خود را می سپرد

نعمت الله جان به جانان داد و رفت
رحمت الله علیه آن مرد ، مُرد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.