هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از استعارههای مختلف مانند هیزم، آتش، سرما و طبیعت برای بیان مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی استفاده میکند. شاعر از آتش به عنوان نماد عشق الهی و از هیزم به عنوان نماد فنا و نابودی یاد میکند. او تأکید میکند که برای رسیدن به حقیقت و عشق الهی، باید از خودگذشتگی کرد و نقشهای دنیوی را سوزاند. همچنین، از مثالهایی مانند پروانه، فرعون و موسی برای بیان مفاهیم عرفانی و اخلاقی استفاده میشود.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم انتزاعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر یافت میشود.
غزل شمارهٔ ۲۰۴۳
دیدی چه گفت بَهمَن هیزُم بِنِه چو خَرمَن
گَر دِیْ نکرد سَرما، سَرمایِ هر دو بر من
سَرما چو گشت سَرکَش، هیزُم بِنِهْ در آتش
هیزُم دَریغَت آید؟ هیزُم بِهْ است یا تَن؟
نَقْشِ فَناست هیزُم، عشقِ خداست آتش
دَرسَوز نَقْشها را، ای جانِ پاک دامَن
تا نَقْش را نسوزی، جانَت فَسُرده باشد
مانندِ بُت پَرَستان، دور از بهار و مَامَن
در عشقِ هَمچو آتش، چون نُقره باش دِلْخَوش
چون زادهٔ خَلیلی، آتش تو راست مَسکَن
آتش به اَمرِ یَزدان، گردد به پیشِ مَردان
لاله و گُل و شکوفه، ریحان و بید و سوسَن
مومنْ فُسون بِدانَد، بر آتشَش بِخوانَد
سوزِش دَرو نَمانَد، مانَد چو ماهِ روشن
شاباش ای فُسونی، کُافْتَد ازو سکونی
در آتشی که آهن گردد ازو چو سوزَن
پَروانه زان زَنَد خَود بر آتشِ مُوَقَّد
کو را هَمینِمایَد، آتش به شکلِ روزَن
تیر و سِنانْ به حَمْزه چون گُلْ فَشان نِمایَد
در گُلْ فَشان نپوشَد، کَس خویش را به جوشَن
فرعونْ هَمچو دوغی، در آب غَرقه گشته
بر فَرقِ آبْ موسی بِنْشَسته هَمچو روغَن
اَسْپانِ اختیاری، حَمّالِ شَهریاری
پالان کَشَند و سَرگین، اَسْبانِ کُنْد و کودَن
چو لِکْ لِکْ است مَنْطِق، بر آسیایِ معنی
طاحون زِ آب گردد، نَزْ لِکِ لِکِ مُقَّنَّن
زان لِکْ لِکْ ای برادر گندم زِ دَلْو بِجْهَد
در آسیا دَراُفْتَد، گردد خوش و مُطَحَّن
وَزْ لِکْ لِکِ بَیانْ تو از دَلْو حرص و غَفْلَت
در آسیا دَراُفتی یعنی رَهی مُبَیَّن
من گرم میشَوَم جان امّا زِ گفت و گو نی
از شَمسِ دینِ زَرّین، تبریز هَمچو مَعْدَن
گَر دِیْ نکرد سَرما، سَرمایِ هر دو بر من
سَرما چو گشت سَرکَش، هیزُم بِنِهْ در آتش
هیزُم دَریغَت آید؟ هیزُم بِهْ است یا تَن؟
نَقْشِ فَناست هیزُم، عشقِ خداست آتش
دَرسَوز نَقْشها را، ای جانِ پاک دامَن
تا نَقْش را نسوزی، جانَت فَسُرده باشد
مانندِ بُت پَرَستان، دور از بهار و مَامَن
در عشقِ هَمچو آتش، چون نُقره باش دِلْخَوش
چون زادهٔ خَلیلی، آتش تو راست مَسکَن
آتش به اَمرِ یَزدان، گردد به پیشِ مَردان
لاله و گُل و شکوفه، ریحان و بید و سوسَن
مومنْ فُسون بِدانَد، بر آتشَش بِخوانَد
سوزِش دَرو نَمانَد، مانَد چو ماهِ روشن
شاباش ای فُسونی، کُافْتَد ازو سکونی
در آتشی که آهن گردد ازو چو سوزَن
پَروانه زان زَنَد خَود بر آتشِ مُوَقَّد
کو را هَمینِمایَد، آتش به شکلِ روزَن
تیر و سِنانْ به حَمْزه چون گُلْ فَشان نِمایَد
در گُلْ فَشان نپوشَد، کَس خویش را به جوشَن
فرعونْ هَمچو دوغی، در آب غَرقه گشته
بر فَرقِ آبْ موسی بِنْشَسته هَمچو روغَن
اَسْپانِ اختیاری، حَمّالِ شَهریاری
پالان کَشَند و سَرگین، اَسْبانِ کُنْد و کودَن
چو لِکْ لِکْ است مَنْطِق، بر آسیایِ معنی
طاحون زِ آب گردد، نَزْ لِکِ لِکِ مُقَّنَّن
زان لِکْ لِکْ ای برادر گندم زِ دَلْو بِجْهَد
در آسیا دَراُفْتَد، گردد خوش و مُطَحَّن
وَزْ لِکْ لِکِ بَیانْ تو از دَلْو حرص و غَفْلَت
در آسیا دَراُفتی یعنی رَهی مُبَیَّن
من گرم میشَوَم جان امّا زِ گفت و گو نی
از شَمسِ دینِ زَرّین، تبریز هَمچو مَعْدَن
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.