هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق الهی و معنوی سخن میگوید. او از عناصر طبیعت و نمادهای عرفانی مانند دریا، سنگ، زلف، چنگ، نی، مرغان، و درخت طوبی استفاده میکند تا مفاهیم عمیق عشق و جستجوی معنویت را بیان کند. شاعر از مخاطب میخواهد که از ظواهر دنیوی عبور کند و به حقیقت عشق و معنویت برسد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۰۴۲
ای سنگْ دل تو جان را دریایِ پُرگُهر کُن
ای زُلفِ شبْ مِثالَش، در نیم شب سَحَر کُن
چَنگی که زد دل و جان در عشقْ بانَوا کُن
نِیهای بیزبان را زان شَهْد پُرشِکَر کُن
چون صد هزار دُر در سَمْع و بَصَر تو داری
یک دامَنی از آن دُر، در کارِ کور و کَر کُن
از خونِ آن جِگَرها، که بویِ عشق دارد
از بَهرِ اَهلِ دل را یک قَلیهٔ جِگَر کُن
بس شیوهها که کردند جانها و رَه نَبُردند
ای چاره سازِ جانها یک شیوهٔ دِگَر کُن
مُرغانِ آب و گِل را پَرها به گِل فُروشُد
ای تو هُمایِ دولَت، پَر بَرفَشان، سَفَر کُن
چون دیو رَهْ بِپِیما، تا بینی آن پَری را
وَنْدَر بَرِ چو سیمَش، تو کارِ دلْ چو زَر کُن
هر چِتْ اشارت آید، چون و چرا رَها کُن
با خویِ تُندِ آن مَهْ، زِنْهار، سَر به سَر کُن
پایِ مَلَخ، که جان است، چون مورْ پیشِ او بر
در پیشِ آن سُلَیمان، بر هر رَهی حَشَر کُن
آبیست تَلْخْ دریا، در زیرْ گنجِ گوهر
بُگْذار آبِ تَلْخَش، تو زیرِ او زَبَر کُن
ماریست مُهره دارد زان سویْ زَهر در سَر
وَرْزان که مُهره خواهی، از زَهرِ او گُذَر کُن
خواهی درختِ طوبی؟ نَک شَمسِ حَقِّ تبریز
خواهی تو عیشِ باقی؟ در ظِلِّ آن شَجَر کُن
ای زُلفِ شبْ مِثالَش، در نیم شب سَحَر کُن
چَنگی که زد دل و جان در عشقْ بانَوا کُن
نِیهای بیزبان را زان شَهْد پُرشِکَر کُن
چون صد هزار دُر در سَمْع و بَصَر تو داری
یک دامَنی از آن دُر، در کارِ کور و کَر کُن
از خونِ آن جِگَرها، که بویِ عشق دارد
از بَهرِ اَهلِ دل را یک قَلیهٔ جِگَر کُن
بس شیوهها که کردند جانها و رَه نَبُردند
ای چاره سازِ جانها یک شیوهٔ دِگَر کُن
مُرغانِ آب و گِل را پَرها به گِل فُروشُد
ای تو هُمایِ دولَت، پَر بَرفَشان، سَفَر کُن
چون دیو رَهْ بِپِیما، تا بینی آن پَری را
وَنْدَر بَرِ چو سیمَش، تو کارِ دلْ چو زَر کُن
هر چِتْ اشارت آید، چون و چرا رَها کُن
با خویِ تُندِ آن مَهْ، زِنْهار، سَر به سَر کُن
پایِ مَلَخ، که جان است، چون مورْ پیشِ او بر
در پیشِ آن سُلَیمان، بر هر رَهی حَشَر کُن
آبیست تَلْخْ دریا، در زیرْ گنجِ گوهر
بُگْذار آبِ تَلْخَش، تو زیرِ او زَبَر کُن
ماریست مُهره دارد زان سویْ زَهر در سَر
وَرْزان که مُهره خواهی، از زَهرِ او گُذَر کُن
خواهی درختِ طوبی؟ نَک شَمسِ حَقِّ تبریز
خواهی تو عیشِ باقی؟ در ظِلِّ آن شَجَر کُن
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.