۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۱۴

عین او در عین اعیان شد پدید
آن چنان پنهان چنین پیدا که دید

آفتابست او و عالم سایه بان
چتر شاهی بر سر عالم کشید

جامی از می پر ز می بستان بنوش
این سخن از ما به جان باید شنید

در هوای یوسف گل پیرهن
همچو غنچه جامه را باید درید

لطف او آئینهٔ گیتی نما
از برای حضرت خود آفرید

ما حباب و عین ما آب حیات
نوش کن جامی بگو هل من مزید

سید ما از جمال پر کمال
می نماید هر زمان حسنی پدید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.