۲۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۴۵

تو آبِ روشنی، تو دَرین آبْ گِل مَکُن
دل را مَپوش، پَردهٔ دل را تو دل مَکُن

پاکان به گِردِ دلْ به تماشا نِشَسته‌اند
دل را و خویش را زِ عَزیزانْ خَجِل مَکُن

دلْ نَعْره می‌زَنَد که بِکُش خویش را زِ عشق
وَرْ جُمله جان نگردی، دل را بِحِل مَکُن

مِسْ را که زَر کنند یکی عِلْمِ دیگر است
زین‌‌ها که می‌کُنی نشود زَر، بِهِلْ مَکُن

دَوْری بِگَشت این تَن کَزْ دلْ بِگَشته‌یی
سی سال دور باشد، سی را چهل مَکُن

چیزی که زیرِ هاوَنِ اَفْلاک سوده شُد
این سُرمه نیست، دیده از آن مُکْتَحِل مَکُن

هنگامه‌هاست در رَه، هر جا مَایست، رو
بی‌گاه گشت روز، تو خود مُشْتَغِل مَکُن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.