۲۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳۲

هر که او در عشق جانان جان نداد
بوسهٔ خوش بر لب جانان نداد

جود او بخشید عالم را وجود
آشکارا داد او پنهان نداد

جام می در دست و ساقی در نظر
فکر این و آن به آن رندان نداد

چون که مخموری بود دردسری
دردسر ساقی به سرمستان نداد

لایق هر کس عطا او می دهد
ذوق سرمستان به میخواران نداد

بس گران و هم سبک سر بود عقل
جان به عشق او از آن آسان نداد

نعمت الله را به ما داد از کرم
این چنین دادی به هر سلطان نداد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.