۲۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳۷

مه نقاب آفتاب است ای پسر
آفتاب مه نقال است ای پسر

شب چنین باشد ولی چون روز شد
روشن است و آفتابست ای پسر

می نماید عالمی در چشم ما
چون حبابی پر ز آبست ای پسر

ساقی ما کرد میخانه سبیل
لطف ساقی بی حسابست ای پسر

میر مستانیم و با ساقی حریف
این سعادت زان جنابست ای پسر

گر بخواهی هفت هیکل نزد ما
حرفی از ام الکتاب است ای پسر

نعمت الله در خرابات مغان
عاشق و مست و خرابست ای پسر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.