هوش مصنوعی:
این متن عرفانی و شاعرانه از زبان عاشقی مست و شیفته سخن میگوید که جهان را همچون حبابی میبیند و ساقی را به عنوان بخشنده لطف بیحساب میستاید. او خود را میر مستان میخواند و از سعادت همنشینی با ساقی سخن میگوید. در نهایت، شاعر خود را عاشق و مست و خراب در خرابات مغان معرفی میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عرفانی و پیچیده است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، اشاره به مستی و خرابات ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۸۳۷
مه نقاب آفتاب است ای پسر
آفتاب مه نقال است ای پسر
شب چنین باشد ولی چون روز شد
روشن است و آفتابست ای پسر
می نماید عالمی در چشم ما
چون حبابی پر ز آبست ای پسر
ساقی ما کرد میخانه سبیل
لطف ساقی بی حسابست ای پسر
میر مستانیم و با ساقی حریف
این سعادت زان جنابست ای پسر
گر بخواهی هفت هیکل نزد ما
حرفی از ام الکتاب است ای پسر
نعمت الله در خرابات مغان
عاشق و مست و خرابست ای پسر
آفتاب مه نقال است ای پسر
شب چنین باشد ولی چون روز شد
روشن است و آفتابست ای پسر
می نماید عالمی در چشم ما
چون حبابی پر ز آبست ای پسر
ساقی ما کرد میخانه سبیل
لطف ساقی بی حسابست ای پسر
میر مستانیم و با ساقی حریف
این سعادت زان جنابست ای پسر
گر بخواهی هفت هیکل نزد ما
حرفی از ام الکتاب است ای پسر
نعمت الله در خرابات مغان
عاشق و مست و خرابست ای پسر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.