هوش مصنوعی: متن بالا دعوتی به همراهی با یوسف کنعان و گذراندن زمان در زندان عشق است. شاعر از مخاطب می‌خواهد تا دل به دلدار بسپارد و در خدمت جانان خوش بگذراند. همچنین، از گردیدن دور از اغیار و همنشینی با یاران سخن می‌گوید و به سوی عرفان و مستی معنوی دعوت می‌کند. در پایان، از خرابات و ساقی نعمت‌الله یاد می‌کند و مخاطب را به همنشینی با رندان تشویق می‌نماید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و تصوف است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌هایی مانند 'مستی' و 'خرابات' نیاز به درک بالاتری از ادبیات و فلسفه دارد.

غزل شمارهٔ ۸۴۲

بیا با یوسف کنعان به سر بر
چو ما با او در این زندان به سر بر

به دلبر دل سپار و جان به جانان
خوشی در خدمت جانان به سر بر

چه گردی گرد اغیاران شب و روز
به جز یاران و با یاران به سر بر

برابر دار تا سردار گردی
به سرداری به سرداران به سر بر

به سوی ما بیا و آب و جو
درین دریای بی پایان به سر بر

دمی با زاهد مخمور بنشین
بیا با میر سرمستان به سر بر

خرابات است و ساقی نعمت الله
توهم با سید رندان به سر بر
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.