۲۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴۶

مدتی گشتیم گرد بحر و بر
غیر نور او نیامد در نظر

صورت و معنی عالم را ببین
گنج و گنجینه به همدیگر نگر

گر بقا خواهی که یابی همچو ما
در خرابات فنا می بر به سر

صد هزار ار رو نماید آن یکیست
آن یکی در هر یکی خوش می شمر

در دو صورت در حقیقت رو نمود
خاتم و خلخال باشد هر دو زر

عقل دیگر عشق دیگر در ظهور
رند دیگر باشد و زاهد دگر

نعمت الله جمله اسما خواند و گفت
یک مسمی اسم او بی حد و مر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.