۲۷۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴۹

یک حقیقت هست ما را در نظر
این حقیقت در حقایق می نگر

هم حقیقت هم حقایق آن توئی
با خود آ گر زانکه هستی با خبر

اصل و فرع عالمی ای نور چشم
حق طلب فرما و از خود درگذر

چون یکی اندر یکی باشد یکی
آن یکی در عین اعیان می نگر

زر یکی و تنگهٔ زر بی شمار
یک حقیقت صورتش بی حد و مر

آفتابی تافته بر آینه
گشته پیدا فتنهٔ دور قمر

بگذر از مخموری ای جان عزیز
نعمت الله جوی وان گه باده خور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.