۲۳۳ بار خوانده شده
جام جهان نماست که داریم در نظر
در وی نگاه کن که بیابی ز ما خبر
تمثال حسن اوست در این آینه عیان
یا نور آفتاب که پیداست در قمر
گر چشم روشن تو از آن نور دیده است
در هر چه بنگری به همان نور می نگر
نقش خیال غیر چه بندی که هیچ نیست
بگذر ز غیر او و هم از خویش درگذر
مائیم کنج خلوت و رندان باده نوش
دائم نشسته ایم و نگردیم در به در
ساقی مدام ساغر می می دهد به ما
نوشیم عاشقانه و جوئیم ازو دگر
در چشم مست سید ما هر که دید گفت
نور محمدی است که پیداست در بصر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در وی نگاه کن که بیابی ز ما خبر
تمثال حسن اوست در این آینه عیان
یا نور آفتاب که پیداست در قمر
گر چشم روشن تو از آن نور دیده است
در هر چه بنگری به همان نور می نگر
نقش خیال غیر چه بندی که هیچ نیست
بگذر ز غیر او و هم از خویش درگذر
مائیم کنج خلوت و رندان باده نوش
دائم نشسته ایم و نگردیم در به در
ساقی مدام ساغر می می دهد به ما
نوشیم عاشقانه و جوئیم ازو دگر
در چشم مست سید ما هر که دید گفت
نور محمدی است که پیداست در بصر
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.