۲۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۲۲

گرم و سردی چشیده ام که مپرس
هم به مردی رسیده ام که مپرس

این چنین جام می که می نوشی
دُرد دردی چشیده ام که مپرس

این چنین مست و لاابالی وار
از جهانی رسیده ام که مپرس

سختی گفتم از زبان حبیب
هم به گوشی شنیده ام که مپرس

گل این گلستان سلطانی
هم به دستی بچیده ام که مپرس

گوهری را فروختم به بهاء
جوهری را خریده ام که مپرس

در همه روی روشن سید
آفتابی بدیده ام که مپرس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.