۲۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۴۸

عزتی ده مرا به عزت خویش
زنده گردان مرا به طاعت خویش

غصهٔ غم ز پیش دل بردار
شادمان کن مرا به خدمت خویش

در دلم آتشی است بنشانش
رحمتی کن به جان حضرت خویش

پاک گردان دلم ز هستی خود
غیر را ره مده به خلوت خویش

همت من ز تو تو را خواهد
برسانم به کام همت خویش

دولت من وصال حضرت توست
دولتی ده مرا به دولت خویش

نعمت الله به من تو بخشیدی
یا ز مستان ز بنده نعمت خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.