هوش مصنوعی: شاعر در خواب، تصویری خیالی از معشوق را می‌بیند که مستانه به سوی او می‌رود. معشوق، کودکی ترسا با موهای باز و زنار بسته است که شاعر را به یاد عیسی می‌اند. شاعر از عشق به معشوق می‌گوید که مانند گنجی در دل نهفته است و جهان را با نور و بوی خوش زلف‌هایش روشن و خوشبو کرده است. او از ساقی می‌خواهد که جامی بر فرق او بریزد و خرقه‌اش را بشوید. در پایان، شاعر خود را مانند بلبلی مست می‌داند که در برابر نعمت الله (شاید اشاره به عارف نعمت الله ولی) از عشق به معشوق به وجد آمده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۹۵۷

دیشب به خواب دیدم نقش خیال رویش
دیدم که می کشیدم مستانه سو به سویش

بگرفته در کنارم ترسا بچه به صد ناز
بسته میان به زنار بگشوده بود مویش

عیسی دم است یارم ، من زنده دل از آنم
با هر که دم برآرم باشم به گفت و گویش

عالم شده منور از نور طلعت او
خوشبو بود جهانی از زلف مشک بویش

گنج است عشق جانان در کنج دل دفینه
گر میل گنج داری در کنج دل بجویش

ساقی بیار جامی بر فرق ما فرو ریز
این خرقه در بر ما لطفی کن و بشویش

مانند بلبل مست بر روی گل فتادیم
از عشق نعمت الله بنهاده روبرویش
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.