۲۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۵۶

چیست عالم سایه بان حضرتش
کیست آدم پاسبان حضرتش

هر چه بود و هست و خواهد بود هم
هست و بود و باشد از آن حضرتش

آفتابش نوربخش عالم است
دادمت روشن نشان حضرتش

مجلس عشق است و ما مست و خراب
باده نوشان عاشقان حضرتش

دل به من ده تا روان گویم ز جان
این معانی از بیان حضرتش

کشتهٔ عشقم از آنم زنده دل
حی جاویدم به جان حضرتش

سید مست است و جام می به دست
رند و سرخوش بندگان حضرتش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.