هوش مصنوعی: این متن عرفانی به زیبایی‌های عشق الهی و رابطه‌ی عاشق و معشوق می‌پردازد. نقاش هستی را خیال‌انگیز توصیف می‌کند و عشق را جان عاشقان می‌داند که هرگز زوال نمی‌پذیرد. با تصاویری مانند آفتاب، ماه و بدر، زیبایی معشوق را توصیف کرده و حالات عشق و مستی عقل را در کوی مغان به تصویر می‌کشد. در نهایت، عشق را محیطی برای حیات خوش و زلال معرفی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعاری است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی نیاز دارد.

غزل شمارهٔ ۹۹۴

نقش نقاش است نقش این خیال
غیر این نقش خیال او محال

در همه آئینه ای روشن نمود
آن جمال بی مثال پر کمال

عشق جانان است جان عاشقان
این چنین جانی کجا یابد زوال

آفتابی مه لقا پیدا شده
گاه بدری می نماید گه هلال

عشق سرمست است در کوی مغان
عقل مخمور است و مانده بی مجال

چون یکی اندر یکی باشد یکی
آن یکی گه هجر باشد گه وصال

نعمت الله در محیط عشق او
خوش حیاتی باشد از آب زلال
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.