۲۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۹۹

دل صفهٔ صفاست و ما صوفیان دل
دل خلوت خداست و ما ساکنان دل

یار است در میان و منم در کنار جان
یار است در کنار و منم در میان دل

هر کس معانی دل و جان کی بیان کند
از جان ما شنو به حقیقت بیان دل

از اهل دل نشان دلم جو که در جهان
جزاهل دل کسی نشناسد نشان دل

عقلست در ولایت تن کارساز جان
عشقست در ممالک جان پاسبان دل

ای جان بیا و بادهٔ صافی ما بنوش
از دست ساقئی که بود خاص از آن دل

سید چو بلبلی است که در بوستان عشق
می سازد این نوای خوش از بوستان عشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.