۲۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۲۲

در آینهٔ وجود آدم
دیدیم جمال اسم اعظم

معنی محمدی بدیدیم
در صورت نازنین آدم

دیدیم که اوست غیر او نیست
ور هست خیال اوست آن هم

آدم به وجود اوست موجود
عالم به جمال اوست خرم

ما سایهٔ آفتاب عشقیم
تن جام جم است و جان ما جم

مستیم و خراب در خرابات
با جام شراب عشق همدم

دُردی کش کوی می فروشیم
نی غصهٔ بیش و نی غم کم

ای عقل برو به خیر و خوبی
ای عشق بیا و خیر مقدم

رندیم و حریف نعمت الله
می نعمت و ساقی اوست فافهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.