۲۶۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۴۳

عشق او هر ساعتی بنوازدم
هر نفس سازی دگر می سازدم

گوئیا من چنگم اندر چنگ او
گه زند گاهی خوشی بنوازدم

تا ز ما شوری در اندازد به ما
چون نمک در آب خوش بگذاردم

چون جمال حسن عشق آمد پدید
صورت و معنی به هم بطرازدم

روز و شب در عرصهٔ میدان دل
توسن عشقش روان می تازدم

کار دل بالاتر از بالا شود
گرد می با کار دل پردازدم

جان سید شد قبول عشق او
مقبلانه جان از آن میبازدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.