۲۸۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۴۹

در همه آینه یکی نگرم
آن یکی در هزار می شمرم

هر چه بینم به نور او بینم
جام گیتی نماست در نظرم

زندهٔ جاودان منم که به عشق
جان به جانان خویش می سپرم

او خبیر است و من خبیر خبیر
تا نگوئی ز خویش بی خبرم

عارفانه مدام در سیرم
هر زمان در ولایت دگرم

پای بوسش اگر دهد دستم
از سر کاینات در گذرم

نعمت الله چو نور چشم منست
جام و جم را به همدگر نگرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.