۲۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۵۷

تا گلی از گلستانش چیده ام
بر لب غنچه بسی خندیده ام

ماه در چشمم نمی آید تمام
کافتاب حسن او را دیده ام

هر کجا جام مئی آمد به دست
شادی او خوش خوشی نوشیده ام

تا توانستم به عشق عاشقان
در طریق عاشقی کوشیده ام

ز آتش عشقش چو خم می فروش
نیک مستانه به خود جوشیده ام

رندم و رندان مریدان منند
پیرم و رندی بسی ورزیده ام

می نمایم نعمت الله را چو نور
گرچه از چشم همه پوشیده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.