۲۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۶۴

حالی است مرا با می و مستان که چه گویم
رازیست میان من و رندان که چه گویم

بزمیست ملوکانه و ساقی که چه پرسی
من عاشق سرمست حریفان که چه گویم

چون بلبل سودازده در مجلس عاشق
آورده ام این صورت بستان که چه گویم

هر نقش خیالی که مرا در نظر آید
گویم که بگوئید به جانان که چه گویم

از روز ازل عاشق مستم چه توان کرد
باشم ابدا مست بدان سان که چه گویم

خود خوشتر ازین قول که گفتم نتوان گفت
ذوقیست در این گفتل مستان که چه گویم

گنج ار طلبی کنج دل سید ما جو
نقدیست درین گوشهٔ ویران که چه گویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.