۲۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۶۹

غرقهٔ آب و آب می جویم
در تحیر که بحر یا جویم

این عجب بین که عاشق خویشم
عین مطلوب و طالب اویم

پیر خمارم و به جرعهٔ می
خرقهٔ خود مدام می شویم

در خرابات عشق مست و خراب
سخن عاشقانه می گویم

آمدم مست بر سر میدان
عشق چوگان و عالمی گویم

بلبل گلستان معشوقم
گل گلزار عشق می بویم

نعمت الله حق است از آن شب و روز
من حق خویشتن از او جویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.