۲۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۷۵

شکر گویم که توبه بشکستم
وز غم ننگ و نام وارستم

در خرابات عشق مست خراب
با حریفان به ذوق بنشستم

هستی او کجا و من ز کجا
من به خود نیستم به او هستم

بگسستم ز خویش و بیگانه
باز با اصل خویش پیوستم

نور چشم است و در نظر دارم
نظری کن به چشم سرمستم

دست با دوست در کمر کردم
آفرین باد بر چنین دستم

بندهٔ سید خراباتم
کمر خدمتش به جان بستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.