۲۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۷۷

مدتی در به در به جان گشتم
گرد میخانهٔ جهان گشتم

میر میخانه خدمتش کردم
هم به فرمان او روان گشتم

در خرابات عشق رندانه
ساقی بزم عاشقان گشتم

نام من شد نشانهٔ عالم
گرچه بی نام و بی نشان گشتم

چون محب حباب او بودم
نیک محبوب این و آن گشتم

جان به جانان خویش بسپردم
زندهٔ ملک جاودان گشتم

موج بودم ولی شدم دریا
این چنین بودم آن چنان گشتم

عقل سرمایه بود شد بر باد
فارغ از سود و از زیان گشتم

گنج در کنج دل طلب کردم
واقف از گنج بیکران گشتم

پادشه خوش مرا کنار گرفت
چون کمر گرد آن میان گشتم

بنده ام بندگی او کردم
سید جمله سیدان گشتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.