۲۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۸۵

آفتابست و سایه بان عالم
به مثل او چنین چنان عالم

جام گیتی نماست می بینش
که نماید همین همان عالم

غیر او دیگری نخواهد دید
هر که بینا شود در آن عالم

این میان و کنار کی بودی
گر نبودی درین میان عالم

صورت اوست نور دیدهٔ ما
این معانی کند بیان عالم

همه عالم نشان او دارد
بی نشان او بود نشان عالم

هر زمان عالمی کند پیدا
می برد آورد روان عالم

عالم عشق را نهایت نیست
هست این بحر بیکران عالم

نعمت الله چون می و جام است
جام و می را بدان بدان عالم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.