۲۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۹۹

فاش شد نام ما که قلاشیم
عاشق و رند و مست و اوباشیم

والهٔ زلف یار دلبندیم
مبتلای بلای بالاشیم

یار سرمست چشم مخموریم
عاشق شاهدان جماشیم

نقش هستی خود فروشستیم
این زمان عین نقش نقاشیم

پشه ای را به جان نیازاریم
مورچه ای را دلش نبخراشیم

چون همه جز یکی نمی بینیم
لاجرم ما همه یکی باشیم

نقطه شد حرف و حرف شد سید
ما بدین حرف در جهان فاشیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.