هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق به می و می‌نوشی سخن می‌گوید و خود را عاشق و رند توصیف می‌کند. او از رها کردن عقل و پیوستن به مستان می‌گوید و خود را همچون خورشید یا سایه‌ای از نور خدا می‌داند که در جهان می‌گردد. شاعر همچنین از درد دل و درمان آن سخن می‌گوید و خود را بلبلی مست می‌خواند که به سوی گلستان می‌رود.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و استفاده از استعاره‌های مرتبط با می‌نوشی و مستی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 18 سال مناسب نباشد. همچنین، درک عمیق این مفاهیم نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۱۲۵

عاشق مستم به کوی می فروشان می روم
ساقی رندم به سوی باده نوشان می روم

کوزهٔ می دارم و رندانه می گردم روان
عقل را بگذاشتم نزدیک مستان می روم

نقطه در دایره بنمود خوش دوری تمام
من که پرگار ویم بر گرد گردان می روم

سایهٔ نور خدایم می روم از جا به جا
یا چو خورشیدی که در عالم بدینسان می روم

گر نباشد صومعه ، میخانه خود جای منست
پادشاهم هر کجا خواهم چو سلطان می روم

نالهٔ زارم شنو کاین نالهٔ درد دل است
درد دل بردم بسی این دم به درمان می روم

گوئیا من جامم و در دور می گردم به عشق
لب نداده بر لب دلدار بوسان می روم

الصلا ای عاشقان با من که همره می شود
بلبل مستم روان سوی گلستان می روم

جام می شادی جان نعمت الله می خورم
با حریفان خوش روان در خلوت جان می روم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.