۲۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۳۲

مجمع صاحبدلان زلف پریشان یافتم
این چنین جمعیتی در جمع ایشان یافتیم

بسته ام زنار زلفش بر میان چون عاشقان
در هوای کفر زلفش نور ایمان یافتم

درحضور زاهدان ذوقی نمی یابم تمام
حالیا خوش لذتی در بزم رندان یافتم

از خرابی یافتم بسیار معموی دل
گنج سلطان را بسی در کنج ویران یافتم

آنکه من گم کرده بودم باز می جستم مدام
چون بدیدم خویش را با خویشتن آن یافتم

میر میخانه مرا خمخانه ای بخشیده است
لاجرم از دولتش ذوق فراوان یافتم

نعمت الله یافتم رندانه جام می به دست
ساقی سرمست دیدم جان جانان یافتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.