هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از نعمت الله بیانگر ارزش فقر و گدایی معنوی است. شاعر با کنار گذاشتن تاج و تخت دنیوی، سعادت را در قناعت و بینوایی می‌یابد. او از رهایی از خود و پیوستن به خدا سخن می‌گوید و این را بالاترین ثروت می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات عرفانی فارسی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۱۳۸

وقت ما خوش شد که ما ملک گدائی یافتیم
تاج و تخت خسروی از بینوائی یافتیم

این سعادت بین که چون گنج قناعت شد پدید
خاتم ملک سلیمان در گدائی یافتیم

سر به زیر پا درآوردیم تا سرور شدیم
پیروی کردیم از آن پس بینوائی یافتیم

نقد گنج او بسی در کنج دل ما دیده ایم
دولت جاوید و گنج پادشاهی یافتیم

از سر همت قدم بر هستی خود تا زدیم
چون ز خود بیگانه گشتیم آشنائی یافتیم

چون همایان جیفه پیش کرکسان انداختیم
لاجرم بر کرکسان اکنون همائی یافتیم

نعمت الله راز خود با رازداران بازگو
هست ما چون نیست شد هست خدائی یافتیم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.