۲۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۴۸

مستانه ملک صورت و معنی به هم زدیم
رندانه در قدم قدمی از عدم زدیم

ما را مسلم است دم از نیستی زدن
کز هستی وجود رقم بر عدم زدیم

پروانه وار کاغذ تن را بسوختیم
وز شمع عشق آتشی اندر قلم زدیم

گفتیم انا الحق و علم عالمی شدیم
منصور وار بر سر داری علم زدیم

ما عارفان سرخوش دلشاد عاشقیم
مستیم و لاابالی و غم را به هم زدیم

با جام می مدام حریفانه همدمیم
مستانه زان مدام ز میخانه دم زدیم

در دیده روی ساقی و بر دست جام می
شادی روی سید خود جام جم زدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.