۲۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۸۶

منم مجنون منم لیلی نمی گوئی چه می گویم
مگر گم کرده ام خود را که خود را باز می جویم

اگر نه ساقی مستم چرا جویای رندانم
وگر نه ذوق می دارم چرا میخانه می پویم

اگر گویم که نیکویم مکن عیبم که من اویم
چنان مستم که ازمستی نمی دانم چه می گویم

خیال غیر گر بینم که نقشی درنظر دارد
به آب دیدهٔ ساغر خیالش را فرو شویم

خراباتست وماسرمست وساقی جام می بر دست
بده ما را مگو زاهد که من ساقی نیکویم

امیر می فروشانم که رندانم غلامانند
مگر سلطان نشانم من که شاهانند انجویم

می و جامی اگر جوئی که باشی همدمش یکدم
بیا و نعمت الله جو در این دوران که من اویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.