۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۸۸

باز ساز عشق را بنواختیم
کشتی دل در محیط انداختیم

عاشقانه خلوت خالی دل
با خدای خویشتن پرداختیم

ما چو دریائیم و خلق امواج ما
لاجرم ما با همه در ساختیم

تیغ مستی بر سر هستی زدیم
ذوالفقار نیستی تا آختیم

اسب همت را از این میدان خاک
بر فراز هفت گردون تاختیم

عارف هر دو جهان گشتیم لیک
جز خدا و الله دگر نشناختیم

نعمت الله را نمودیم آشکار
عالمی را از کرم بنواختیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.