۲۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۴۹

گوش کن تا بشنوی اسرار او
چشم بگشا و ببین انوار او

روشن است از نور رویش چشم ما
لاجرم بیند به او دیدار او

هر زمان او را بود کاری دگر
کار خود بگذار و بنگر کار او

ما خراباتی و رند و عاشقیم
اوفتاده بر در خمار او

غیر او در آتش غیرت بسوخت
کی بود با یار غار اغیار او

صورت و معنی به همدیگر نگر
هم موثر بین و هم آثار او

نعمت الله بر سر دار فنا
خوش برآید تا بود سردار او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.