۲۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۵۲

بستیم کمر به خدمت او
رفتیم روان به حضرت او

چیزی که تو را به او رساند
آن نیست به جز محبت او

عالم چو وجود یافت از وی
مرحوم بود به رحمت او

منعم چو به نعمت خدائی
منعم باشی به نعمت او

هر بندهٔ صادقی که بینی
جان داده برای خدمت او

او داده به ما هر آنچه داریم
داریم هزار منت او

مائیم و حضور نعمت الله
خوشوقت به یمن همت او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.