۲۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۶۹

در وجود او یکی است تا دانی
آن یکی بی شکی است تا دانی

جز یکی نیست پادشاه وجود
گر چه شکرلکی است تا دانی

هر سپاهی ز لشکر سلطان
شاه و خانی یکی است تا دانی

گر بیابی هزار موج حباب
عین ایشان یکی است تا دانی

عقل در بارگاه حضرت عشق
به مثل دلقکی است تا دانی

با محیطی که ما در آن غرقیم
هفت بحر اندکی است تا دانی

هر که داند که ما چه می گوئیم
یارکی زیرکی است تا دانی

نعمت الله که میرمستان است
ساقی نیککی است تا دانی

میر میران به نزد سید ما
میرک خُردکی است تا دانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.