۲۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۸۶

بی درد دلی دوا نیابی
نگذشته ز خود خدا نیابی

با ما نه نشسته ای به دریا
شک نیست که عین ما نیابی

برخیز و بیا به جستجو باش
از پا منشین تو تا نیابی

تا گم نکنی تو خویشتن را
گم کردهٔ خویش را نیابی

با خضر رفیق شو که بی او
آن آب حیات را نیابی

بر دار فنا بر آ و خوش باش
بی دار فنا بقا نیابی

بیگانه ز خویش تا نگردی
چون سیدم آشنا نیابی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.