۲۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۹۱

هر ذره ای ز عالم بنموده آفتابی
آن آفتاب تابان بسته ز من نقابی

در چشم ما نظر کن تا نور او ببینی
روشن به تو نماید منظور بی حجابی

ما سایه ایم سایه پیدا به خود نباشد
سایه چگونه باشد بی نور آفتابی

دریا و موج می بین در عین ما نظر کن
این عین ما شرابیست این جام ما حبابی

مانند گفتهٔ ما خواننده ای نخواند
قولی به این لطیفی ننوشته در کتابی

در چشم روشن ما غیری نمی نماید
چشمی که غیر بیند دارد خیال خوابی

آب حیات او داد جانی به نعمت الله
بی نعمت الله عالم بودست یک سرابی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.