۲۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۰۲

جز خیال تو درین دیده نگنجد دگری
چشم دارم که ز الطاف تو یابم نظری

تا که زُنار سر زلف تو بستم به میان
بسته ام از سر اخلاص به خدمت کمری

حلقه ای بر در میخانه زدم بگشودند
به ازین هیچ کسی را نگشودند دری

غیر در خلوت من راه ندارد والله
ساکنم در حرم کعبه نیم رهگذری

به خرابات تو را راه برم گر آئی
این چنین ره ننماید به جهان راهبری

گنج شاهیست در این گوشهٔ ویرانهٔ دل
طلبش کن که توان یافت به هر سو گهری

نعمت الله به دست آور و می جو خبرم
که ز ذوق من سرمست بیابی خبری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.