هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه از عشق و ارادت خود به معشوق سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که جز خیال معشوق در چشم‌هایش جای نمی‌گیرد و از الطاف معشوق امید نظری دارد. شاعر با اخلاص به خدمت معشوق کمر بسته و خود را در خلوت عشق محصور می‌داند. او معتقد است که راهی به خرابات عشق دارد و درون ویرانه‌ دلش گنج شاهی نهفته است. در پایان، شاعر از نعمت‌الله می‌خواهد تا خبری از ذوق سرمستش بیابد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۵۰۲

جز خیال تو درین دیده نگنجد دگری
چشم دارم که ز الطاف تو یابم نظری

تا که زُنار سر زلف تو بستم به میان
بسته ام از سر اخلاص به خدمت کمری

حلقه ای بر در میخانه زدم بگشودند
به ازین هیچ کسی را نگشودند دری

غیر در خلوت من راه ندارد والله
ساکنم در حرم کعبه نیم رهگذری

به خرابات تو را راه برم گر آئی
این چنین ره ننماید به جهان راهبری

گنج شاهیست در این گوشهٔ ویرانهٔ دل
طلبش کن که توان یافت به هر سو گهری

نعمت الله به دست آور و می جو خبرم
که ز ذوق من سرمست بیابی خبری
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.