۲۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۰۱

گذری کن به سوی ما گذری
نظری کن به حال ما نظری

بر در می فروش معتکفیم
خوش مقامی شریف و نیک دری

لیس فی الدار غیره دیار
نیست جز وی در این سرا دگری

آتشی در دل است و جان سوزد
دم گرمم کند از او اثری

رند مستیم و بی خبر ز جهان
که رساند به بی خبر خبری

با من از حور و از بهشت مگو
چه کنم بوستان مختصری

بندهٔ سید خراباتیم
شدم از بندگیش معتبری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.