۲۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۰۹

یار با ما نمی کنی یاری
جورها می کنی به سر باری

به غم ما اگر تو دلشادی
بعد از این کار ما و غمخواری

بر سر خاک هر شبی تا روز
منم و آب چشم بیداری

دل به آزار پرده باز آر
که نه اینست شرط دلداری

رحمتی کن دگر میازارم
تا کی آزاریم بدین زاری

دل و دین ، چشم و زلف تو بردند
این به عیاری آن به طراری

دل سید که برده ای جانا
زینهارش نکو نگه داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.