هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که او را از خود دور نکند. او بیان می‌کند که بسیاری مانند او عاشق و دلسوخته هستند و امیدوار است که معشوق او را فراموش نکند. شاعر همچنین از رنج‌های عشق و نیاز به پناه بردن به خرابات فنا اشاره می‌کند و در نهایت، از می و مستی به عنوان نماد بقا یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره‌هایی به می و مستی دارد که مناسب سنین بالاتر است.

غزل شمارهٔ ۱۵۱۲

آمد به درت جان عزیز از سر یاری
محروم مگردان ز در خویش ز یاری

تنها نه منم سوختهٔ آتش عشقت
بسیار چو من عاشق دل سوخته داری

یک دم نرود عمر که بی یاد تو باشد
امید که ما را تو ز خاطر نگذاری

روزی به سر کوی تو جان را بسپارم
باشد که همان جا تو به خاکم بسپاری

گر جور کنی بر دل بیچارهٔ مسکین
ما را نبود چاره به جز ناله و زاری

ای دل به خرابات فنا خوش گذری کن
شاید که می جام بقا را به کف آری

می در قدح و ساقی ما سید سرمست
ای زاهد مخمور تو آخر به چه کاری
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.