۲۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۴۵

نعمت الله ماست پیر ولی
یادگار محمد است و علی

نعمت الله هست و خواهد بود
نعمت لایزال لم یزلی

یاد او کرده ام به روز و به شب
ذکر او گفته ام خفی و جلی

نعمت الله را مشو منکر
ور شوی کافری و در خللی

حق تعالی به او کرم فرمود
ذوق جاوید و عشق لم یزلی

ابدی باشد ای برادر من
هر عطائی که آن بود ازلی

رافضی نیستم ولی هستم
مؤمن پاک و خصم معتزلی

مذهب جد خویشتن دارم
بعد از او پیرو علی ولی

سید ملک نعمت اللهم
با چنین بنده ای چه در جدلی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.